وابستگی سالم
نویسندگان: روبرت برنشتاین و مری لن گیراند
این کتاب حول ۳ محور زیر صحبت می کند
۱- قویتر شدن با توسل به دیگران .
۲- رفتن به فراسوی این باور رایج در جامعه که تکیه بر دیگران را اشتباه فرض می کنند .
۳ ـ وابستگی سالم چیست؟
ماده اولیه داشتن یک زندگی سرشار وابستگی سالم درونمان می باشد.
وابستگی سالم یعنی چه؟
توانایی در هم امیختن صمیمیت و استقلال بدین معنا که به دیگران تکیه کنیم و با این حال اتکای به نفس داشته باشیم و بی انکه احساس گناه کنیم در وقت نیاز دست کمک به سوی دیگران دراز کنیم .
برنامه وابستگی سالم:
۱- سبک و طرزروابط خود با دیگران را درک کنیم .
۲- از وابستگی سالم در تمام ابعاد زندگیمان استفاده کنیم .
۳-با استفاده از وابستگی سالم باچالشهای زندگیمان رویارویی کنیم .
۴-یاد بگیریم که با سردی و بی تفاوتی و وابستگی بیش از اندازه در دیگران چگونه واکنش نشان دهیم .
نکته مهم:تغییر فرایندی غیر قابل پیش بینی است و جنبه های مثبت و منفی موانعی هستند که جلوی سرعت تغییر در شما را می گیرند.
پس ثابت قدم باشید زیرا وابستگی سالم سفری برای همه عمرتان است .(از این سفر لذت ببرید)
شادترین و خشنودترین و تطبیق یافته ترین فرد کسی است که تعادل بین( صمیمیت واستقلال)و (اعتماد بنفس و خود مختاری) را رعایت کند.
خصوصیات افرادی که دچار وابستگی نا سالم هستند
۱- برای فرار از چالشهای زندگی به دیگران می چسبند.
۲-خود را بسیار ضعیف و اسیب پذیر می بینند.
۳-بدون حمایتگر قدرتمند نمی توانند به بقای خود ادامه دهند.
۴-نگران هستند که ترک شوندو بدون یارو یاور بمانند.
۵- وابستگان این افراد دوستان همکاران و روان درمانگرها هستند.
خصوصیات افراد منفصل
۱- مثل تفلون نچسبند.
۲- فاصله ایجاد می کنند تا احساس امنیت کنند.
۳-بدیگران اعتماد نمی کنند.
۴-معتقدند همه کارها رو به تنهایی انجام دهند.
۵-روابط سطحی و کاسبکارانه دارند
۶- می خواهند همیشه در شرایط کنترل باشند.
ظاهر افراد منفصل ۱- اعتماد به نفس خوبی دارند ۲- قوی و قدرتمند هستند
جویای راه خویش باش
احمد شاملو
جویای راه خویش باش
از این سان که منم
در تکاپوی انسان شدن
در میان راه
دیدار می کنیم
حقیقت را
آزادی را
خود را
در میان راه
می بالد و به بار می نشیند
دوستی یی که توانمان می دهد
تا برای دیگران
مامنی باشیم و
یاوری
این است راه ما
راه تو
و من
این هم یک کار بسیار مفید از شاهین جان
رهایی از وابستگی
ترجمه یکتا فراهانی
برای بسیاری از ما پیش آمده که در
دورانی از زندگی خود دچار ضعفهایی میشویم که از آن جمله میتوانیم از وابستگی به
چیزهای مختلف (اعم از مادیات مانند پول، خانه، وسایل شخصی، ماشین، شخص مورد علاقه
و...) نام ببریم.
وابستگی ریشه بسیاری از مشکلات ما-
اعم از مشکلات رفتاری و ارتباطی- است اما قطع وابستگی گاهی بهترین راهی است
که باید برگزینیم. در واقع ما با قطع وابستگی
و تعلقاتمان، اسباب رشد و تعالی بیشتر
خود را فراهم میآوریم. قطع وابستگی یعنی اینکه هر فرد مسئول اعمال خویش است و
اینکه ما قادر به حل مشکلات دیگران نیستیم و نباید از این بابت نگرانی به خود
راه دهیم زیرا هیچ کمکی به حل مشکل نمیکند.
قطع وابستگی به مفهوم پذیرش واقعیتها و حقایق است و مستلزم ایمان به خود، به دیگران، به خداوند و به حقانیت و ناگزیری هر لحظه از زندگی است. قطع کردن وابستگی بدین معنا نیست که ما به مسائل زندگی خود بیاعتنا هستیم بلکه بهمعنای یادگیری روش صحیح و به دور از افراط در توجه، دوستداشتن و همچنین پایان بخشیدن به هرجومرجی است که در ذهن و محیط خود بهوجود آوردهایم.
اگرچه فرد وابستهای ممکن است درباره تعریف وابستگی با دیگری اختلافنظر داشته باشد اما آنها درخصوص اعمال خود نظیر افکار، احساسات و گفتارشان با هم عقایدی مشترک دارند که این خود از ویژگیهای وابستگی است.
دلایل و مشکلات و سازوکار سازش یا واکنشهای آنان ازجمله نکاتی هستند که بیشترین معانی را دربردارند.قبل از اینکه به فهرست کارهایی که افراد وابسته انجام میدهند بپردازیم، باید به نکتهای مهم اشاره کنیم؛ داشتن اینگونه مشکلات به معنای این نیست که ما افرادی با کمبود و عقده حقارت هستیم. بعضی از ما اینگونه رفتارها را از کودکی آموختهایم و بخشی دیگر را بعدها و در طول زندگی. شاید رفتار ما ناشی از تعالیممان در خانواده باشد. اما اکثر ما برای حمایت از خود و برآوردهشدن نیازهایمان دست به اینگونه رفتارها میزنیم.
گاهی اوقات ما برای حمایت از خود دست به اعمالی میزنیم که بهجای کمک، باعث آزارمان میشوند و درواقع جنبه فرسایشی پیدا میکنند. بسیاری از افراد وابسته زندگی را بهسختی میگذرانند. اما آیا میتوانیم خود را تغییر دهیم و رفتارهای سالمتری را بیاموزیم؟
ما میتوانیم نحوه زندگی متفاوتی را
بیاموزیم. معمولا ما انسانها خواستار زندگی سالم و بهتری هستیم. اما بسیاری از ما
نمیدانیم که تغییر نحوه زندگی عملی بسیار مفید است.
خیلی از ما حتی نمیدانیم چه کردهایم
که زندگی بر وفق مرادمان نشده است و عدهای از ما آنقدر سرگرم برآوردن نیازهای دیگران بودهایم
که فرصتی برای شناخت و رفع مشکلات خود بهدست نیاوردهایم.
اغلب دستاندرکاران بر این باورند که نخستین گام بهسوی تحول یافتن، آگاهی و گام بعدی پذیرش است.
بیشتر افرادی که شخصیتی وابسته دارند دارای خصوصیاتی مشابه هستند که میتوان به این موارد اشاره کرد:
- در قبال دیگران احساس مسئولیت میکنند. آنها احساسات، افکار، اعمال، خواستهها و سرنوشت خود را صرف دیگران میکنند.
- زمانی که دیگران دچار مشکل میشوند، احساس تأسف، گناه و نگرانی وجودشان را فرامیگیرد.
- اگر نتوانند به دیگران کمک کنند ناراحت و عصبانی میشوند.
- همیشه عجله دارند و تحت فشار هستند.
- بهخاطر انجام کار دیگران، کارهای روزمره و ضروری خود را تعطیل میکنند.
- معمولا غمگین و ناراحت هستند زیرا تمام زندگی خود را صرف کمک به دیگران کردهاند اما در مقابل بهرهای از آن نبردهاند و متقابلا کمکی دریافت نکردهاند.
- دوست دارند دیگران را کنترل کنند و میترسند به دیگران اجازه دهند که خودشان باشند.
- فکر میکنند خودشان بهتر از بقیه میدانند که مسائل و مشکلات چگونه حل میشوند.
وابستگی
وابستگی انواع مختلفی دارد. وقتی شخص وابسته میگوید «بهنظرم دارم کمکم به تو وابسته میشوم» مراقب باشید. او احتمالا حقیقت را میگوید.
بسیاری از افراد با شخصیتی وابسته به مردم و مشکلات آنها وابسته میشوند. البته منظور از وابستگی، ابراز احساسات ساده و معمولی به دیگران و توجه به مشکلات و احساسات مربوط به مسائل روزمره نیست بلکه به معنای درگیرشدن کامل و گاهی اوقات غرقشدن در مسائل و مشکلات مردم است.
گاهی ما خود را بیش از حد گرفتار یا نگران مشکل یا فردی میکنیم یا دچار وسواس ، کنترل افراد و مشکلات پیرامون خود میشویم؛ یعنی گاهی بهجای واکنشی معقول در برابر خواستههای خویش، واکنشهایی بروز میدهیم که در آن نیروی فکری، روحی و عاطفی ما وابسته میشود.
درگیر شدن بیش از حد با مسائل دیگران میتواند ما و اطرافیانمان را در حالت بینظمی و آشفتگی قرار دهد. اگر ما تمام نیروی خود را صرف مردم و حل مشکلات آنها کنیم، برای حل مشکلات و مسائل زندگی خودمان وقتی باقی نمیماند.
اگر هم بخواهیم تمام مسئولیتها را برعهده بگیریم، مسئولیتی برای دیگران باقی نمیماند و این عمل نه مشکلی از دوش دیگران برمیدارد و نه کمکی به ما و حل مشکلاتمان میکند؛ فقط نیرویمان به هدر میرود. شاید بسیاری از ما حتی متوجه نباشیم که تا چه حد خود را در مسائل و مشکلات دیگران غرق کردهایم، بنابراین فکر میکنیم راهحلی وجود ندارد اما قطع وابستگی بهترین راه است. البته ممکن است ابتدا کمی ترسناک بهنظر برسد ولی در نهایت به نفع همه خواهد بود.
قطع وابستگی
قطع وابستگی بهمفهوم درلحظه حال زندگیکردن است؛ یعنی ما بهجای آنکه به خود فشار بیاوریم و زندگی را تحت تسلط خود درآوریم، اجازه میدهیم تا زندگی روال طبیعی خود را طی کند. از تأسف برای گذشته و ترس از آینده فاصله میگیریم و از لحظات زندگی حداکثر استفاده را میبریم.
ما خود را از بار مسئولیت و توجهات بیش از حد رها میکنیم و با وجود مشکلات حلنشدنی، از زندگی خود حداکثر بهره را میگیریم و با وجود ناملایمات زندگی این باور را در خود بهوجود میآوریم که همه چیز درست میشود و ایمان میآوریم که نیرویی برتر از ما حاکم بر همه وقایع زندگی ماست و آن نیروی برتر به همه چیز آگاه است و به سرنوشت ما توجه دارد و میدانیم بیش از هر کسی، قادر به حل مشکلات ماست، بنابراین خود را به او میسپاریم.در واقع قطع وابستگی به معنای پایاندادن به آشفتگیهایی است که در ذهن و محیط ما وجود دارد.
بسیاری از افراد وابسته علاقه زیادی
به کنترلکردن دیگران دارند. وقتی به اشتباه میخواهیم بر دیگران مسلط شویم، در
واقع خود را تحت سلطه آنان درمیآوریم و با این کار افکار و احساسات و آزادی عمل را
فدای، رفتار خود میکنیم و اغلب در این راه ارادهمان را هم از دست میدهیم. ما
نهتنها تحت تسلط افراد دیگر قرار میگیریم بلکه تحت تسلط ناهنجاریهای دیگر
مانند پرخوری، ناهنجاریهای رفتاری، پرخاشگری و... هم درمیآییم.
کنترلکردن، خیالی باطل و عملی بیهوده
است.
ما نمیتوانیم پرخوری، ناهنجاریهای رفتار یا اعتیاد دیگران را کنترل کنیم. ما نمیتوانیم عواطف و طرز فکر و انتخاب فرد دیگری را تحت اختیار خود درآوریم. ما نمیتوانیم تأثیر وقایع و بالاخره زندگی دیگران را کنترل کنیم زیرا دیگران در نهایت، کاری را که خودشان میخواهند انجام میدهند.
آنان آنگونه که مایلند احساس و فکر میکنند و همان کارهایی را میکنند که خودشان انتخاب کردهاند. برایشان اهمیتی ندارد که این انتخاب اشتباه است و حق با ماست و برایشان اهمیتی ندارد که به خود صدمه میزنند و در آخر برایشان مهم نیست تنها اگر کمی با ما همکاری میکردند و به حرفمان گوش میدادند میتوانستند از کمک ما بهرهمند شوند.
مردم در مقابل تلاشهای ما برای تغییر، ایستادگی میکنند. البته ممکن است در کوتاهمدت رفتارشان را تغییر دهند ولی در طولانیمدت باز هم به وضعیت همیشگی و مورد علاقه و خواست خود باز میگردند.
ما گاهی فقط تمایل به تغییر را در آنان بیدار میکنیم البته در این مورد هم هیچگونه تضمینی وجود ندارد. اما قبول این حقیقت- به ویژه زمانی که فرد مورد علاقه شما در حال صدمهزدن به خودش یا شماست- بسیار سخت است ولی چارهای جز پذیرش نیست؛ زیرا تنها کسی که تغییرپذیر است، شمایید و تنها کسی که موظفید او را کنترل کنید بازهم خود شما هستید.
خودتان را دوست بدارید
مشکل اغلب افراد وابسته این است که معمولا خود را دستکم می گیرند و به خود توجهی نشان نمیدهند. ما درباره خود احساس خوبی نداشته و خود را دوست نداریم به همین علت به خود فرصت نمیدهیم که به اهداف بزرگ خود برسیم زیرا احساس میکنیم استحقاق آنها را نداریم. بعضی از ما اینگونه رفتارها را از محیط خانواده آموختهایم. اما مهم نیست که علت آن چیست بلکه مهم آن است که باید از همین حالا آن را متوقف کنیم.
باور داشته باشیم که خوب هستیم و آنچه هستیم فوقالعاده و افکار و احساساتمان هم درست و مناسب است. ما درست در همان جایی قرار داریم که امروز و در این لحظه باید در آن میبودیم. هیچ اشکالی در ما نیست و چیزی به نام مشکل اساسی وجود ندارد. اگر هم اشتباهی مرتکب شدهایم، اشکالی ندارد زیرا ما نهایت تلاش خود را کردهایم.
با وجود همه وابستگیها، با وجود کنترلها و نجاتدادنهای بسیار دیگران و اعمال منفی دیگر، هنوز هم خوب هستیم. ما همانگونه هستیم که باید باشیم.
در حقیقت اشخاص وابسته، از دوست داشتنیترین، سخاوتمندترین، خوشقلبترین و معتمدترین افراد هستند. اما به خود اجازه دادهاند که فریب اعمالی را بخورند که به آنها آزار میرساند ولی مصمم هستند بیاموزند که چگونه باید به ادامه این وضع خاتمه بدهند.
تفاوت بین وابستگان متقابل و دیگران این است که افراد عادی زیاد از خود عیبجویی نمیکنند. همه افراد خطا میکنند و در کنار آن کارهای درستی هم انجام میدهند، بنابراین ما میتوانیم خود را ببخشیم و دیگر اشتباهاتمان را تکرار نکنیم.
ما میتوانیم با خود ملایم، صمیمی و مهربان باشیم و از خود محافظت کنیم و حرف دل خود را بشنویم و با عواطف، افکار، نیازها و خواستههای خود مدارا کنیم.
همه ما میتوانیم پذیرای خود باشیم. از هرجا که هستید شروع کنید. به تدریج خود را بیشتر خواهید پذیرفت. تواناییها و استعدادهای خود را پرورش دهید و به خود اعتماد کنید. ما قابل اعتماد هستیم، بنابراین به خود افتخار کنیم.
هنر پذیرفتن
پذیرش واقعیت؟ اغلب ما حتی نمیدانیم واقعیت چیست یا به ما دروغ گفتهاند یا ما به خودمان دروغ میگوییم و همین موضوع آرامش را از ما میرباید.پذیرش به معنای کنارهگیری از مسائل غمانگیز و مشکلاتی که برای ما پیش میآید نیست، به معنای تن دادن به هرگونه سوءاستفاده یا مداراکردن با آن هم نیست، بلکه به معنای قبول شرایط است، به همان نحوی که هستند و هستیم.
صبور باشید
با وجود میل زیاد ما برای ترک عادات گذشته و رهایی از شخصیتی وابسته، باز هم زمانی پیشمیآید که تعادل خود را از دست میدهیم، میخواهیم از شر مشکلات فرار کنیم و همه حالات مخرب گذشته به ما هجوم میآورد. اما نباید وحشت کنیم. این امری طبیعی است ویژگیهای شخصیتهای وابسته کمکم تبدیل به عادت شده و تغییر آنها زمان زیادی میطلبد. اما نترسید و این حالات را مخفی نکنید. با دوستان معتمد خود صحبت کنید. با خود صبور و ملایم باشید. فقط به کارهایی بپردازید که نیاز دارید حتما آنها را انجام دهید. همه چیز روبه بهبودی میرود؛ تنها اگر صبر داشته باشید، حوصله به خرج دهید و مصمم باشید که مستقل و رها شوید، بنابراین مراقبت از خود را قطع نکنید تا به آرامشی که میخواهید دست یابید.